سال گذشته روزی قریب به 50 صفحه کتاب میخواندم و با خودم فکر میکردم که اگر با همین فرمان جلو بروم امسال یعنی سال 97 هفتهای 1 کتاب میخوانم پس در برنامه سال جدیدم نوشتم 50 کتاب تا آخر سال!
اما نشد که نشد! مشغلههایم بیشتر شد و کتابخوانی شد اولویت چندم و من میدانستم که تا وقتی کتابخوانی اولویتم نباشد، وقتی برایش پیدا نخواهد شد.
این اتفاق همزمان شد با کار تمام وقت و دفاع پایاننامه و چند ماهی بود که حتی یک کتاب هم نخواندم. اما بالأخره تصمیمم را گرفتم و استارت خواندن را دوباره زدم با این فرض که روزی لااقل 25 صفحه خواهم خواند.
اما این کار برایم بهشدت سخت شده بود من دیگر انگار آن آدم سال گذشته نبودم که روزی حداقل 50 صفحه کتاب بخوانم با همین فرمان روزی 2-3 صفحه جلو رفتم اما دیدم اینطور خواندن بیشتر ناامیدم میکند. تصمیم گرفتم از کتابهای سادهتر و خواشخوان تر شروع کنم و همین کار را هم کردم و اتفاقاً جواب دادم.
در ماه اخیر کتابهای "تولستوی و مبل بنفش" و "بازی عروس و داماد" را در مدت کوتاهی خواندم و حالا با اطمینان میتوانم بگویم که موتورم روشنشده است و میتوانم کتابهایی به مراتب سختتر بخوانم و برگردم به اوج کتابخوانیام.
این تجربه باعث شد بفهمم که حتی دور ماندن از خواندن کتاب مثل دور ماندن از ورزش است و باید قبل از شروع دوباره خودم را گرم کنم وگرنه آسیب میبینم.
امیدوارم که دیگر کتاب خواندن را رها نکنم چراکه در این ماههایی که کتاب نخواندم احساس سطحی بودن میکردم و هیچ حسی بدتر از غیرمفید بودن نیست.
حالا دوباره میخواهم هدف 50 کتاب در سال را برای سال 98 در نظر بگیرم و شاید این بار موفق شوم. کسی چه می داند!
در یک سال گذشته به خصوص در چند ماه اخیر کاملاً درگیر پایاننامه نویسی بودهام و در این راه سختیها و تجربیات زیادی کسب کردم، آزمایشاتم به مشکل خورد، پایاننامهام هر سری با کلی اشکالات فنی و نگارشی برگشت میخورد و روزی نبود که گوشهای از ذهنم مشغول آن نباشد. اما ا طرفی دیگر این مسیر برایم آموختههای زیادی به همراه داشت که دوست دارم در اینجا راجع به آنها بنویسم.
1- تولید محتوا
کسانی که پایاننامه ارشد را گذرانده باشند میدانند که نوشتن پایاننامه و مقاله و به خصوص مقالات انگلیسی باید از زبان خودمان باشد. یعنی هر مطلبی که مینویسیم باید درک ما از آن جمله باشد و کپی صرف یک جمله یا پاراگراف نوعی سرقت ادبی محسوب میشود تا جایی که حتی سایتهایی برای بررسی این موضوع نیز وجود دارند (البته انگلیسی).
همین موضوع به من کمک کرد تا بیشتر با مفهوم تولید محتوا آشنا شوم و در زمینههای دیگر هم به این موضوع توجه کنم و سعی کنم کمتر کپی کاری کنم.
2- یافتن مقالات
یافتن مقاله اصلاً کار سختی نیست اما اگر بخواهیم دقیقاً چیزی را بیابیم که به موضوع ما مرتبط باشد، داستان کمی فرق میکند. البته گوگل در این زمینه هم کمک بسیاری میکند اما تا وقتی با کلیدواژهها و کلمات اساسی موضوعمان آشنا نباشیم در میان هزاران مقاله سردرگم خواهیم شد.
پروسه پایاننامه نویسی به من کمک کرد تا بدانم که چگونه دنبال یافتن موضوع موردنظرم باشم، درواقع نوعی توفیق اجباری که به من نحوه جستجو در گوگل و نحوه دانلود مقالات انگلیسی را آموخت.
سایتی که من برای دانلود مقالات از آن استفاده میکردم سایت
https://sci-hub.tw است.
3- ریختن ترس از خواندن مطالب انگلیسی
این مورد برای خودم از همه جالبتر و سودمندتر بود. یادم نمیرود اولین روزی را که شروع به خواندن مقالهای انگلیسی کردم و از دیدن حجم آن به این فکر افتادم که چطور این همه مقاله انگلیسی را در این مدت کم بخوانم اما بعد از یکی دو هفته چنان راه افتادم که روزی حتی 10 مقاله را بررسی میکردم.
مطالعه مطالب انگلیسی آن هم در شرایطی که چاره دیگری نداشتم کمکم مرا به سمت سایتهای انگلیسی سوق داد طوری که هرروز کلی مطالب جالب که در Pocket ذخیره کرده بودم میخواندم و اصلاً دیگر از خواندن ترسی نداشتم.
4- روش صحیح خواندن مقالات
خوب اینکه بتوانیم یک مقاله را به صورت صحیح بخوانیم و وقت زیادی روی قسمتهای کماهمیت و حتی بیربط آن نگذاریم، شاید فقط به درد مطالعات آکادمیک بخورد اما راستش برای من اینطور نبود چراکه کمکم مدل مطالعهام حتی در کتابهای عمومی و مطالعات آزادم هم تغییر کرد. طوری که به هر کتاب تنها تا 100 صفحه اول فرصت میدهم و اگر موضوع یا گاها نحوه نگارشش جذبم نکرد، آن را کنار میگذارم کاری که پیش از این انجام نمیدادم و همین باعث میشد که مطالعه یک کتاب فقط به خاطر اینکه تمام شود ماهها طول بکشد.
5- یادگیری Office Word
من راهنمایی که بودم کلاسهای ICDL مجتمع فنی تهران را شرکت میکردم و همیشه فکر میکردم دیگر در WORD چیزی نمانده که من بلد نباشم چراکه در آن کلاسها حتی Mail Merging را به ما آموزش دادند اما پایاننامه این فرصت را برایم به وجود آورد که باز هم نکات بیشتری از WORD را بیاموزم که پیش از این نمیدانستم.
6- یادگیری Endnote
قبلاً که رفرنس دهی را به صورت دستی انجام میدادم، میدانستم که برنامه برای رفرنس دهی خودکار وجود دارد اما چون فکر میکردم به زحمت یادگیریاش نمیارزد تا این اواخر از آن استفاده نمیکردم اما خوب وقتی دیدم با پاک کردن یا اضافه کردن حتی یک رفرنس باید دوباره از اولی همه پایاننامهام را بررسی و اصلاح کنم به قدرت این برنامه ایمان آوردم و برخلاف تصورم کار با آن بسیار ساده بود.
من با اینکه هم به خوبی تایپ و Word و کار با اینترنت را بلد بودم اما باز هم به مشکلات زیادی برخوردم و خیلی دوست دارم ویدیویی آماده کنم که مرحلهبهمرحله آماده سازی متن پایاننامه را بیاموزد و امیدوارم در اولی فرصت بتوانم این ویدیو را آماده کنم تا سایر دانشجویان از این مسیر پرفراز و نشیب لذت ببرند.
خیلی وقت است که چیزی ننوشتهام درواقع مدتهاست که میخواهم چیزی بنویسم اما نه وقتش را دارم نه چیزی برای نوشتن مییابم. گهگاه ایدهای برای نوشتن به ذهنم میرسد اما یا در کنار ایدههای دیگر نوشته میشود که یک روزی بالأخره به آن پرداخته شود یا فراموش میشود.
اما امروز بار دیگر تصمیم گرفتم بنویسم. البته ننوشتنم دلایل زیادی داشت ازجمله دفاع از پایاننامه و ساعات کاری طولانی (گاها تا 14 ساعت در روز) . اما هیچکدام از اینها دلیل خوبی برای ننوشتن نیست. شاید به نظر شعار بیاید اما به نظر من کسی که تشنه نوشتن است مثل کسی که تشنه نوشیدن آب است بدون نوشتن میمیرد . پس من متأسفانه آن قدرها عاشق نوشتن نیستم.
در راستای نزدیک شدن به آخر سال، برخلاف سالهای گذشته که همه برنامهها و چالشهایم را به سال جدید موکول میکردم، امسال اما تصمیم گرفتهام چالشی 50 روزه تا پایان سال داشته باشم که یکی از موارد آن نوشتن لااقل 5 تا 10 مطلب در وبلاگ است. این ایده را از آقای شعبانعلی آموختهام ولی هر سال به دلایلی موفق به اجرای آن نشدهام و حالا که کمی مشغلههایم کمتر شده است تصمیم گرفتم آن را عملی کنم و دلیل نوشتن این موضوع در وبلاگ هم این بود که بهانهای برای انجام ندادنش نداشته باشم.
راستش موضوعات زیادی هست که دوست دارم در این وبلاگ به آن بپردازم. ازجمله نوشتن راجع به کتابهایی که میخوانم ( که قبلاً هم چند پستی راجع به شان نوشتهام)، نوشتن درباره پادکست هایی که گوش میکنم، تجربیاتم در مسیر یادگیری زبان انگلیسی و فرانسوی، علاقهام به فریلنسری و مینیمالیست بودن اما ایده داشتن یکطرف قضیه است و نوشتن و جمع کردن موضوع قضیهای دیگر. حتی همیشه به این فکر میکنم که برای نوشتن هم با برنامه جلو بروم و گاه هم تصمیم میگیرم هفتهای یک مجله هفتگی در وبلاگم داشته باشم چون خودم همیشه عاشق مجلات هفتگی سایت یک پزشک که سینا سلماسی آنها را مینوشت بودم و هنوز هم به آنها مراجعه میکنم.
امیدوارم به چالش پایبند باشم و هرچه زودتر پست بعدی را بنویسم.
شاید هنوز وبلاگ نویسیام آنگونه که میخواهم نشده است اما من هرگز ناامید نمیشود و حالا بیش از هر موقع میدانم که تنها با تمرین و تکرار میتوان رشد و پیشرفت کرد؛ اما در همین مدت کوتاه هم (البته اگر آن سالهای دور نوجوانی وبلاگ نویسی را کنار بگذاریم) فوایدی از نوشتن نصیبم شده که به یکی از کارهای دوستداشتنیام تبدیلشده است.
13 فایدهای که وبلاگ نویسی برای من داشته است:
1- باعث شده برای نوشتن تجربیاتم در اینجا برخی عادات خوب را در خودم ایجاد کنم.
2- نوشتن منظم نظم را در من به وجود آورده که خود زیرمجموعه عادات خوب است.
3- اقدام به نوشتن که مدتها در پی عملی کردنش بودم.
4- باعث شده برای نوشتن مؤثر به دنبال کسب دانش و اطلاعات مفید و سودمند از طریق کتاب، فیلم و. بروم.
5- وقتی به این میاندیشم که در مورد چه موضوعی بنویسم کلی ایده به ذهنم سرازیر میشود چه در مورد نوشتن چه درزمینه های دیگر زندگی.
6- هرروز در پی کسب تجربه مای جدید هستم تا بازخورد و نتایج آنها را در وبلاگم منتشر کنم.
7- از دیده شدن و قضاوت شدن نمیترسم.
8- برای بهبود نوشته مای خود هرروز میخوانم و مینویسم.
9- بهواسطه وبلاگ نویسی دوستان خوبی پیداکردهام که با خواندن وبلاگشان دانشم روزبهروز بیشتر میشود.
10-نوشتن به من ذوق و انگیزه میدهد و هرروز به شوق نوشتن یک پست دیگر در وبلاگ سایر کارهایم را انجام میدهم.
11-وبلاگ نویسی باعث شده بیشتر به نکات نگارشی، نقطهگذاری و نحوه نوشتن کلمات توجه کنم.
12-وبلاگ نویسی دایره مطالعات مرا افزایش داده و حالا علاوه بر ادبیات، به روانشناسی، سبک زندگی، کتابهایی که راجع به نوشتن هستند نیز علاقهمند شدهام و آنها را میخوانم.
13-نگرشم به زندگی عوضشده و دیگر آن آدم سابق بادید محدود به اطرافم نیستم.
pinterest.com
این روزها دورههای ورکشاپ زیادی برگزار میشود از ورکشاپ های هنری تا آمادگی برای آزمون آیلتس و غیره.
اما آیا تابهحال پیشآمده که بخواهید برای خویتان ورکشاپ برگزار کنید.
مدتی است که نیاز به یادگیری یک نرمافزار و همچنین یک مهارت دارم که باید هرچه سریعتر آنها را بیاموزم اما متأسفانه اغلب روزها چنان پرمشغله هستم که فرصت یادگیری آنها را ندارم.
امروز صبح در حال پیادهروی ایدهای به ذهنم رسید که آن را برگزاری ورکشاپ های هفتگی نامگذاری کردم. به این صورت که یک روز در هفته که کار کمتری دارم (اغلب آخر هفته) حدود 5-6 ساعت وقت (بستگی بهضرورت آموزش و وقت آزاد دارد) برای یادگیری مهارت موردنیاز بگذارم.
اغلب افراد 5 روز در هفته به سرکار میروند و عصرها خستهتر از آن هستند که بتوانند روی موضوعی جدید تمرکز کنند. به نظرم این ایده بسیار خوبی برای اینجور افراد است. ضمن اینکه همیشه میکرو اکشن جواب نمیدهد و برخی مهارتها نیازمند این هستند که لااقل 2 ساعت روی آن تمرکز کنیم تا بتوانیم خوب پیش برویم.
مطلب مرتبط: میکرو اکشن همیشه جواب نمیدهد.
این ایده محدود به یادگیری نرمافزار یا مهارت نمیشود بلکه حتی نوشتن یک مقاله یا کتابی که مدتهاست آن را به تأخیر انداختهایم، یا کتابی که مطالعهاش نیاز به تمرکز دارد، میتواند در این روز انجام شود.
این روزها حجم زیادی از آموزشهای خوب و دستهبندیشده برای یادگیری در دسترس هستند که میتوان بهراحتی از آنها استفاده کرد.
برای مثال من آموزشهای زیر را در دسته ورکشاپ های هفتگیام قرار دادهام
یادگیری PHP و CSS
مطالعه کتاب قوی سیاه
یادگیری نرمافزار AutoCAD
و .
دو سال پیش با خواندن این مطلب در متمم برنامه جدیدی برای
خودم تنظیم کردم و در آن برای هرروز کلی کار تعریف کردم.
طبق معمول چندهفتهای برنامه خوب پیش میرفت اما بعد از مدتی خیلی از کارها انجام نمیشد. در ابتدا فکر میکردم مشکل از زمانبندی است اما تنها این مشکل نبود. مشکل این بود که حجم کارهایی که برای خودم تعریف کرده بود زیاد بود. مثلاً هرروز باید 5 کار مختلف 15 تا 30 دقیقهای انجام میدادم .
سرانجام به این نتیجه رسیدم که همه کارها را نمیتوان هرروز انجام داد بخصوص کارهایی که نیازی نیست به عادت تبدیل شود. درواقع من دچار افراط در میکرو اکشن شده بود.
مثالی میزنم تا موضوع روشنتر شود.
شما هر صبح و هر شب مسواک میزنید و نمیتوانید 6 روز در هفته مسواک نزنید و یکدفعه روز جمعه 14 بار مسواک بزنید.
اما برخی کارها نهتنها در 15 دقیقه و کمی بیشتر انجام نمیشود بلکه آمادهسازی برای انجام آنها خودش زمان نیاز دارد. مثلاً من قصد داشتم هرروز یک نوع قهوه بیاموزم و درست کنم. یا اینکه یک پادکست را گوش کنم و متن آن را بنویسم؛ اما در 15 یا حتی 30 دقیقه شدنی نبود.
درنتیجه کارها را کم کردم و برخی از کارها را هم به یک روز میان یا 2 بار در هفته کاهش دادم تا هم وقت بیشتری روی انجام آنها بگذارم و هم روزهایم را از این شلوغی بیانتها نجات دهم.
حالا برنامهام خلوتتر، منسجمتر و انجام آن بهمراتب سادهتر است. ضمن اینکه مدام در حال سوییچ کردن از کاری به کاری دیگر نیستم و تمرکزم نیز افزایشیافته است.
آیا شما هم از آن دسته افرادی هستید که فکر میکنند فرزندانشان باید نسخه کامل آنها باشد؟ فرزندانی که آرزوهای پدر و مادر را به واقعیت تبدیل کنند و یا اینکه دقیقاً همان چیزی باشند که والدینشان میخواهند؟
اگر اینطور فکر میکنید یا حتی معتقد هستید که شما مسئول تمام و کمال کارها و رفتار فرزندانتان هستید حتماً این پست را انتها بخوانید.
نام کتاب:
تربیت بدون فریاد»
”Screemfree parenting”
تعداد صفحات:
215 صفحه
نویسنده:
هال ادروارد رانکل
Hal Edward Runkel
مترجم:
اکرم اکرمی
کیفیت ترجمه:
ترجمه این کتاب کاملاً روان و سلیس بود طوری که گاه احساس میکردم نویسندهای فارسیزبان آن را نوشته است.
طرح جلد، فونت و صفحهآرایی:
طرح جلد عکسی از پدر و فرزندی شاد را نشان میدهد.
چند جمله طلایی و کوتاه از کتاب:
- والدین میتوانند حرف بزنند اما تا زمانی که به گفتههای خود عمل نکنند، نمیتوانند چیزی به فرزند خود بیاموزند. (آرنولد گلاسگو، روانشناس)
- در جریان بزرگ کردن فرزندانم، عقل خود را از دست دادم اما روح خود را یافتم. (لیزا شپرد، مادر)
- مهمترین کاری که میتوانیم برای فرزند خود انجام دهیم این است که یاد بگیریم روی رفتار خود تمرکز کنیم.
- آنجا که پای روابط ایدئال در میان است، واکنش هیجانی بدترین دشمن ماست.
- مسئول بودن یعنی ترغیب و تشویق فرزندان؛ طوری که آنها بهصورت خودانگیخته رفتار کنند.
- آیا ما سختی و مشکلات تربیت را بهعنوان یک مبارزه و فرصتی برای رشد خود میپذیریم یا خیر.
- رشد همیشه امری اختیاری است که انتخاب آن در دست شماست.
- اگر میخواهید فرزندانتان بهصورت افرادی خودگردان بار آیند، باید این حقیقت را بپذیرید که این شما نیستید که میتوانید این کار را برای آنها انجام دهید.
- کلمه موردعلاقه اکثر کودکان دوساله این است: نه! چراکه آنها در حال شناخت حریم شخصی خود هستند.
- ما به این دلیل میترسیم برای فرزندانمان حریم و فضای شخصی قائل شویم چون ازآنچه ممکن است با آزادی خود انجام دهند میترسیم.
- فرزندتان شمارا میآزماید تا ببیند که آیا شما ثابت و استوار هستید یا نه و او دوست که شما موفق شوید.
- وقتی به فرزندان خود لقب میدهیم، حریم آنها را بهشدت محدود میسازیم.
- آنچه درباره فرزندانتان میگویید مهمتر از آن چیزی است که به آنها میگویید.
- همیشه باید در زندگی این حقیقت را در نظر داشته باشیم که: هیچکس همیشه یکجور نیست.
- شما بیشترین تأثیر و نفوذ را روی فرزند خوددارید و آنچه دربارهی آنها فکر کنید و به زبان میآورید، بیش از هر نیروی دیگری در جهان میتواند آنها را شکل دهد. ازاینرو مدافع تکامل آنها باشید و رشد آنها را نظاره کنید.
- هر انتخابی، کوچک یا بزرگ، پیامدی دارد و این حقیقی اساسی در زندگی انسان است.
- هرچه فرزندان ما زودتر با قانون هرچه بکاریم همان را درو خواهیم کرد.» آشنا شوند، کمتر مجبور میشوند، بهموازات رشدشان، تاوانهای سنگینتری برای خطاهای بزرگتر خود پس دهند.
- فرزندان ما شیوهی زندگی کردن ما را زیر نظر دارند و رفتار ما بلندتر از هر کلام دیگری که از دهان ما خارج شود، حرف میزند. (ویلفرد ای.پیترسون، مؤلف)
- شما نمیتوانید از خانواده خود مراقبت کنید مگر آنکه ابتدا به خود توجه کنید.
- زندگی و سلامت شما به خودتان بستگی دارد. هرچه زودتر این حقیقت را بپذیرد و ابتدا خود را دوست بدارید، زودتر میتوانید به اطرافیانتان، بهویژه فرزندانتان، خدمت کنید.
- اگر هشیارانه برای عقبنشینیهای خود، در قالب فعالیتهای سالم برنامهریزی نکنیم، بیتردید جایی مجبور به فرار خواهیم شد.
- اگر شما زندگی شویی خود را فدای فرزندانتان کنید، بیتردید هردو را از دست خواهید داد.
یک پاراگراف از کتاب:
هدف اصلی تربیت این است که فرزندان خود را بهعنوان بزرگسالان خودفرمان راهی اجتماع کنیم. ما میخواهیم آنها بتوانند خواستههای خود را ابراز کنند، خود تصمیم بگیرند و مسئولیت رفتارهای خود را بپذیرند. ما میخواهیم آنها بتوانند روی پای خود بایستند و خود انتخاب کنند چهکاری را انجام بدهند و چهکاری را انجام ندهند. چیزی که ما دوست نداریم این است که ابراز اختیار و ارادهی خود را با ما تمرین نکنند.
ستاره:
من به این کتاب 5 ستاره میدهم.
نظر من راجع به این کتاب:
کتاب تربیت بدون فریاد» قطعاً یکی از آن کتابهایی که دوست دارم به همه مادران پیشنهاد دهم. کتابی کاربردی که بابیان مثال و نکات جالبتوجهش بسیار مفید بود.
نکته اصلی این کتاب این است که ما مسئول رفتار خود هستیم چراکه این رفتار ماست که الگوی فرزندمان است نهحرفی که به آنها میزنیم.
همچنین این کتاب به ما میآموزد که فرزند ما شخصیتی مستقل از ماست با اختیارات و حریم مخصوص به خود و ما بهعنوان والدین تنها باید حمایتگر و راهنمای آنها در مسیر زندگی باشیم.
نکته جالب دیگری که در کتاب مطرحشده است برچسب زدن به فرزند است و حتی اگر این برچسبها ویژگیهایی خوب و مثبت باشند باعث خواهند شد فرزند ما محدود شود و برای اینکه اثبات کند که آن ویژگی را دارد حتی در بزرگسالی دچار رنج و عذاب شود.
مثلاً اگر مدام به او گفته شود که باهوش است او همواره تلاش خواهد کرد تا ثابت کند که باهوش است حتی باتحمل رنج و عذاب.
این کتاب سرشار از نکات آموزندهای است که بعدها در قالب پستهایی دیگر راجع به آن صحبت خواهم کرد.
داستان من و کتاب:
به پیشنهاد مادرانی که این کتاب را خوانده بودند و آن را مفید ارزیابی کرده بودند تصمیم به خرید و مطالعه آن گرفتم.
ناشر:
انتشارات صابرین
قیمت:
چاپ یازدهم
18000 تومان
لینک خرید نسخه
انگلیسی کتاب
لینک خرید نسخه
ترجمه کتاب
لینک خرید
کتاب از طاقچه
سایت screemfree
دو راه در پیش دارم:
راه اول این است که میتوانم بچهدار نشوم و هرروز تماموقت یا حداقل بیشتر وقتم برای خودم و خودم باشد تا بتوانم زبان انگلیسی و فرانسوی خود را تقویت کنم، کتاب مطالعه کنم، به سرکار بروم و مطالعات تخصصی داشته باشم، ورزش کنم و در سایتهای دلخواهم بگردم ولی افسوس و پشیمانی احتمالی سالهای بعد را به جان بخرم.
و راه دوم اینکه بچهدار شوم و حداقل برای 6 سال کارهایم را کمتر کنم و اولویت اولم بچههایم باشند. اگر بخواهم فقط به حالا و حداقل ده سال بعد بیندیشم شاید روش اول بهتر باشد ولی با انتخاب روش دوم چیزهایی را خواهم آموخت که در هیچ کتاب و فیلمی نمیتوان پیدا کرد احساساتی را تجربه خواهم کرد که بدون بچهدار شدن هرگز تجربه نخواهم کرد و رنجهایی خواهم کشید و لذتهایی خواهم برد که حاصل آن رشد روح و جان من خواهم بود.
من باافتخار روش دوم را انتخاب خواهم کرد و به هدیه خداوند خوشآمد خواهم گفت و باجان و دل برایش وقت خواهم گذاشت.
اما راستش به بچهدار شدن که فکر میکنم کلینگرانی و سردرگمی روانه وجودم میشود. من هم مثل همه دوست دارم مادر خوبی برای فرزندم باشم و دوست دارم اگر بچهای به این دنیا میآورم تمام تلاشم را برای زندگیاش بگذارم با تمام وجودم دوستش بدارم و آگاهانه برای تربیتش پیش بروم.
احساس میکنم این سختترین پروسه در زندگی هر آدمی است؛ مادر و پدر شدن. هرقدر هم که بادانش و اطلاعات جلو برویم باز یکجاهایی کم میآوریم.
درواقع من بچهدار شدن را برای رشد خودم ضروری میدانم. به نظرم باوجود بچه من بیشتر یاد میگیرم و رشد میکنم.
بچهدار شدن در این دوران هم سخت و هم آسان است. آسان از این نظر که ما بهراحتی به همه افراد خبره و حتی کسانی مثل خودمان دسترسی داریم و میتوانیم از توصیهها و مشاورههایشان بهره ببریم و سخت از این نظر که همین دسترسی راحت به ما این حس را القا میکند که ما چون شبیه این توصیهها عمل نمیکنیم پس قطعاً والدین خوبی نیستیم.
مطمئنم که دوست دارم بچه داشته باشم اما اینکه چه زمانی مناسبترین زمان برای من است قطعاً نمیدانم یعنی ممکن است از زود یا دیر بچهدار شدن پشیمان شوم که به نظرم این برای هرکس دیگری نیز ممکن است اتفاق بیفتد.
قصد دارم در این وبلاگ کمی بیشتر راجع به مطالعاتم در موضوع تربیت بنویسم و شاید روزی سایتی مجزا برای این کار در نظر بگیرم. امیدوارم که خوب پیش برود و برای خوانندگان هم مفید واقع شود.
امروز به تماشای مستند Inside the living body نشستم. مستندی بهشدت جذاب راجع به بدن انسان از لحظهای که متولد میشود تا هنگام مرگ. در این فیلم شما سوار بر کشتی جادویی نشنال جئوگرافیک میشوید و به داخل بدن یک زن سفر میکنید تا مراحل ایجاد جنین، رشد جنین ، تولد ، کودکی، خردسالی، نوجوانی و جوانی تا پیری یک انسان را از ابتدا تا انتها مشاهده کنید.
از نکات قابلتوجه این مستند بیان حقایقی راجع به بدن انسان بود که مرا تا لحظه آخر میخکوب کرد. از موضوعاتی که در این مستند بیان شد موارد زیر برای من از همه جذابتر بود.
وجود دانههای زرد روی پوست بدن کودکان به این دلیل است که بدن نوزادان هنوز توانایی مقاومت در برابر باکتریها را ندارد. ضمن اینکه لمس کودک توسط مادر میتواند خیلی از این باکتریها به بدن ماد منتقل کند و چون بدن مادر توانایی مقاومت دارد هیچ مشکلی پیش نمی آید.
کودکان تازه متولدشده تحمل سرما را ندارند به این دلیل که آن قسمت از مغز آنها که مسئول گرمایش بدن است هنوز تکمیلنشده است اما نکته جالب اینجاست که آنها با دست و پا زدن دمای بدن خود را بالا می برند.
کودکان تا 8 ماهگی توانایی واضح دیدن اشیا و افراد را ندارد و همچنین چون همه چیز را برعکس میبینند.
سلولهای پوست حتی تا 10 ساعت پس از مرگ نیز همچنان به رشد و تکثیر ادامه میدهند.
دلیل تماشای این مستند علاقه مندی ام به آگاهی از سیستم بدن نوزادان و چگونگی رشد آنها بود اما نکات جالبی که در این مستند مطرح شد بسیار مرا شگفتزده کرد که دوست دارم آن را به دیگران نیز پیشنهاد دهم.
مستند Inside the living body در سایت IMDB
سایت IMDB درباره این مستند چنین نوشته است:
از اولین گریه ما تا آخرین نفس ما، بدن ما دستخوش مداوم و لحظهبهلحظه است. هر حرکتی که میکنیم و هر محرک خارجی باعث یک واکنش از طریق پوست، استخوان، اندام، عضلات و سلول ها میشود. در طول زندگی ما حدود 700 میلیون بار نفس میکشیم؛ اسکلت بزرگسالان هر هفت تا 10 سال جایگزین میشود. ما در هر دقیقه 30000 سلول پوستی مرده ایجاد میکنیم؛ و مواد غذایی که میخوریم سفری به مسافت 30 فوت (9 متر) در بدن ما آغاز میکنند. در حال حاضر، کانال نشنال جئوگرافیک (NGC) به شما نشان می دهد که چگونه بدن ما از بدو تولد تا سن تکامل سیر می کند و سیستم های بیولوژیکی شگفتانگیز بدن ما تکامل مییابند.»
هنگامی که داشتم راجع به این مستند جستجو میکردم به این سایت برخوردم که موضوعات مطرحشده در مستند را در قالب فلش کارت آماده کرده است. میتوانید سری به آن بزنید شاید شما هم خوشتان آمد.
میتوانید از سایت p30download
قدرت عادت» از کتابهایی است که بهسرعت جذبش میشوی اما کمی که جلوتر میروی انگار ادامه دادنش مشکل میشود و بهکندی پیش میرود چراکه بسیاری از قسمتهای کتاب بهکندی پیش میرود و با حذف آن خللی در خواندن وارد نخواهد شد.
کتابی که چند وقتی بود در لیست خریدهایم جا خوش کرده بود را بالاخره خریدم و طی 2 ماه موفق شدم آن را بخوانم.
نام کتاب:
قدرت عادت»
”The power of habits
نویسنده:
چار دوهینگ
Charles
Duhigg
مترجم:
پروین بیات
تعداد صفحات:
352
کیفیت ترجمه:
این کتاب با ترجمههای مختلفی به بازار عرضهشده است ترجمهای که من خواندم از خانم پروین بیات» است که به نظرم در برخی قسمتها کمی نامفهوم بود اما در کل خوب پیش میرفت.
البته مقدمه این کتاب را در اپلیکیشن طاقچه» با ترجمه مصطفی طرسکی و معصومه ثابت قدم خواندم که به نظرم ترجمه خانم بیات روانتر بود.
طرح جلد، فونت و صفحهآرایی:
طرح روی جلد این کتاب چرخوفلکی را نشان میدهد که همان چرخه عادات است و افراد در قسمتهای مختلف آن قرارگرفتهاند.
چند جمله طلایی و کوتاه از کتاب:
مغز تلاش میکند تا هر عمل روزمرهای را به عادت تبدیل کند؛ زیرا عادات باعث میشوند مغز ما بیشتر استراحت کند.
شما نمیتوانید هیچ عادتی را از بین ببرید؛ بلکه فقط میتوانید آن را تغییر دهید.
برای تغییر عادتی قدیمی باید تمایل قدیمی را مدنظر قرار دهید! یعنی باید همان محرکها و پاداشها را حفظ و تمایل را با ایجاد روزمرهی جدید تقویت کنید.
علت اصلی کارآمد بودن عادات و علت کلیدی تلقی شدن آنها فقط یک موضوع است: پیروزی کوچک.
ارسطو در کتاب خود نوشته: بعضی از اندیشمندان بر این باورند که برخی بنا بر طبیعتشان خوباند، برخی بر اساس عادت و عدهای دیگر با آموزش.»
عادات همان عواملیاند که به ما امکان میدهند کاری را برای نخستین بار با سختی انجام دهیم، اما همان کار برایمان بهزودی راحت و راحتتر میشود، سپس آن را با تمرین کافی نیمه مکانیزه و درنهایت بدون هیچگونه هوشیاری خاصی (ناخودآگاه) به انجام برسانیم.
هنگامیکه افراد تعیین میکنند چه کسی باشند آنگاه به سمت راهی پیش میروند که آن را تمرین کردهاند؛ دقیقاً مانند برگه کاغذ یا کتی که وقتی یکبار تا یا مچاله میشود؛ ازآنپس برای همیشه به همان جهت تا میشود.
یک پاراگراف از کتاب:
در سال 1984، پروفسور کورنل نوشت: پیروزیهای کوچک کاربرد ثابت امتیازی کوچک هستند. هنگامیکه پیروزی کوچکی شکل میگیرد، نیروها به کار گرفته میشوند تا پیروزی کوچک دیگری را پدیدآورند. پیروزیهای ک.چک امتیازات کوچک را تبدیل به الگو میکنند؛ الگوهایی که افراد را متقاعد میکند دستاوردهای بزرگتر نیز دستیافتنیاند؛ بنابراین، باور عملی شدن تغییرات بزرگ را تقویت میکنند.»
ستاره:
من به این کتاب 4 ستاره میدهم.
نظر من راجع به این کتاب:
میپردازد. یکی از دلایلی که این کتاب را خواندم این بود که میخواستم بدانم چگونه میتوانم از شر عادات بد خود خلاص شوم. یکی از راهکارهای عملی این کتاب که به نظرم جالب آمد این است که درجایی از کتاب راجع به عادت خوردن کلوچه شکلاتی صحبت کرده و با بررسی چرایی این عادت قصد از بین بردن آن را دارد. راهکاری که برای این کار ارائه میدهد به اینگونه است که میگوید:
آزمایشها نشان دادهاند که تقریباً تمام محرکهای عادت مدار به یکی از پنج گروه زیر تعلق دارد:
- مکان؛
- زمان؛
- وضعیت احساسی؛
- افراد دیگر؛
- عمل قبلی.
بنابراین اگر سعی دارید محرک عادت رفتن به کافهتریا و خرید کلوچهی شکلاتی» را پیدا کنید، پنج چیز را در لحظهی غلبه تمایل یادداشت کنید.
اینها یادداشتهای واقعی من هستند از زمانی که سعی کردم عادتم را تشخیص دهم:
- کجا هستید؟ پشت میز نشستهام.
- ساعت چند است؟ 3:36 بعدازظهر
- در چه وضعیت احساسی قرار دارید؟ کسل
- چه کسی در کنارتان است؟ هیچکس
- قبل از ایجاد تمایل چهکاری انجام میدادید؟ به یک ایمیل پاسخ دادم
روز بعد
- کجا هستید؟ از مغازه برمیگردم
- ساعت چند است؟ 3:18 بعدازظهر
- در چه وضعیت احساسی قرار دارید؟ شاد
- چه کسی کنارتان است؟ جیم از باشگاه بازگشته است
- قبل از ایجاد تمایل چهکاری انجام میدادید؟ فتوکپی میگرفتم.
روز سوم
.
.
.
سه روز سپری شد کاملاً مشخص بود کدام محرک عادت کلوچه خوردن را در من بیدار میکرد. من در زمان مشخصی از روز تمایل پیدا میکردم چیزی بخورم.»
درنتیجه به این نتیجه میرسد که در این ساعت که تمایل به کلوچه خوردن دارد باید بهجای آن به کار دیگری بپردازید تا این تمایل در شما فروکش کند مثلاً با دوستی صحبت کنید یا به کار موردعلاقه خود بپردازید و درنهایت پس از چند روز دیگر این تمایل را از دست خواهید داد.
گرچه این کتاب راجع به تأثیر عادات در حوزههای مختلف صحبت کرده است اما بهزعم جذابترین بخش آن عاداتی بود که باعث شکست یا موفقیت کسبوکارها شده بود.
داستان من و کتاب:
با معرفی چند تن از دوستان با این کتاب آشنا شدم و پس از
خواندن مقدمه آن در طاقچه» تصمیم به خرید و خواندن آن گرفتم.
ناشر:
نشر هورمزد
قیمت:
چاپ پانزدهم
2400 تومان
لینک خرید کتاب
خرید از شهر کتاب آنلاین(نسخه فارسی)
خرید از آمازون (نسخه انگلیسی)
میتوانید نسخه انگلیسی این کتاب را از اینجا دریافت کنید
یا اینکه خلاصه فارسی آن را به قیمت 2000 تومان از سایت خلاصه کتاب خریداری کنید.
تصمیم بزرگی برای سال جدید گرفتهام. تحریم خرید اضافه. یعنی چه؟ یعنی اینکه تا وقتیکه مطمئنم خرید چیزی آنقدر واجب نیست نمیخرم. مثل لباس . نمونهاش هم اینکه برای عید امسال تنها یک روسری خریدهام که چند سالی بود نیاز داشتم.
میخواهم در سال زندگی سادهتری را تجربه کنم. مثلاً مواد مصرفی مثل خوراک را کمتر و بهاندازه مصرفم بخرم.
یکی دو سالی میشود که کل لوازم آرایشم را که تنها چهار قلم وسیله برای استفاده روزانه و 2-3 قلم هم برای مواقع خاص تشکیل میدهد، کتابهایی که میخوانم اکثراً الکترونیکی هستند و حتی به خودم قول دادهام که اگر چند کتاب انگلیسی بخوانم برای خودم کیندل خواهم خرید.
اما چرا این تصمیم را گرفتم؟
1- درآمدم آنقدر نیست که هرماه بخواهم کلی پول به لباس و کیف و کفش بدهم.
2- به تجربه دریافتهام که وقتی وسایل کمتری دارم آرامشم بیشتر است.
3- مدتی است ترجیح میدهم با پولم تجربه بخرم تا اینکه مالک چیزی باشم.
4- کمتر خریدن باعث میشود سراغ وسایل باکیفیتتر بروم و از محصولات fast fashion کمتر استفاده کنم.
5- پولهایی که پسانداز میکنم را برای کارهایی چون سفر، رسیدگی به پوست و مو و دندان و خلاصه سلامتیام خرج کنم.
6- وقتیکه برای خرید صرف میکنم را برای چیزی به مراتب لذتبخشتر صرف کنم مثلاً تماشای یک فیلم، یا خواندن یک کتاب.
7- سعی کنم شخصیتم را چنان پرورش دهم که از لباس برای نمایش خودم استفاده نکنم.
8- شاید با لباس تکراری پوشیدن باعث شوم افراد دیگری هم این کار را انجام دهند و مصرفگرایی کاهش یابد.
به هر حال برای منی که خیلی هم مصرف گرا نبودهام شاید کار سختی نباشد اما میخواهم در آغاز سال جدید بیش از آنکه برای تمیز کردن خانهام و خرید وسایل وقت بگذارم چیزهایی به مراتب ارزشمندتری را نو و تازه کنم مثل تفکرات و کلیشههای ذهنیام یا برنامهریزی برای سفری جذاب و کسب تجربهای تازه.
اهمال کاری یعنی پستی که 2 ماه پیش می خواستم آن را بنویسم تا به امروز به تعویق انداخته ام اما با این وجود نتوانسته ام متن بهتری بنویسم.
من آدم کمال طلبی بودم حالا نیز هستم اما خیلی بهتر از قبل شده ام. تنبلی و اهمال کاری ام نیز به این کمال طلبی دامن می زند. چرا؟ چون همیشه برای کارهایی مثل گشتن در اینستاگرام وقت داشتم اما برای کتاب خواندن یا وقت گذاشتن روی یادگیری مهارتی که مدت هاست تصمیم داشتم یاد بگیرم وقت نداشتم. با خودم میگفتم کارهای ضروری تری دارم اما روزی حدودا 1-2 ساعت در اینستاگرام بودم بدون اینکه خروجی مفیدی داشته باشم.
دیشب اما اینستاگرام را پاک کردم. البته به خودم قول داده ام جمعه ها دوباره آن را نصب کنم . امروز که اینستاگرام ندارم کلی کتاب خواندم. چند درس از متمم خواندم. انگلیسی خواندم.
البته این همه ماجرا نیست. شاید با وجود اینستاگرام بازهم زبان می خواندم یا کمی هم مطالعه می کردم. نکته مهم اینجاست که امروز حس پوچی ندارم. به دو دلیل:
1- اینستاگرام این حس را به من القا می کرد که همه عالی هستند و فقط من از همه چیز عقب هستم و به هیج جا نرسیده ام و . ( البته متوجه شده ام که برای این حس کلمه ای هست به عنوان FOMO(Fear Of Missing Out) .
2- آنقدر در اینستاگرام می گشتم که در نهایت با حالت تهوع و سردرد از آن خارج می شدم. یک جورهایی مثل سرخوشی که تنها چند دقیقه اثر آن باقی می ماند.
تقریبا دو سال پیش بود که مشابه این کار را نیز انجام داده بودم با این تفاوت که تنها چند پیج را بوکمارک کرده بودم و یک روز در میان به آن ها سر می زدم و می توان گفت آن سال بیشترین بهره وری را داشتم.
حالا دوباره می خواهم همین کار را انجام دهم. شاید یک جورهایی مینیمالیسم دیجیتال محسوب شود چرا که یکی از اهدافم در سال جدید مینیمالیست بودن است.
راه های زیادی برای اهمال کاری و جلوگیری از به تاخیر انداختن کارها پیشنهاد شده است اما به نظر من مهمترین دلیل آن لااقل برای من سردرگمی در بین اهداف مختلف، نداشتن اولویت در کارها و کمال طلبی است.
شاید شما از آن دست افرادی باشید که قبل از رفتن به محل کار تا لحظات آخر در رختخواب هستید و حتی اغلب از صبحانه خوردن هم چشمپوشی میکنید. من هم گاها اینطور هستم.
همه ما میدانیم که اگر صبحها کمی زودتر بیدار شویم و برای خودمان وقت بگذاریم در درازمدت شادتر خواهیم بود و به نتایج بهتری خواهیم رسید. اما لازمه این کار این است که شبها زودتر به رختخواب برویم. به نظرم این کار چندان هم سخت نیست.
تصور کنید شما ساعت 5 از خواب بیدار شوید و 90 دقیقه روی کار یا پروژه مهمی که دارید وقت بگذارید. از یادگیری یک مهارت یا زبان جدید گرفته تا درس خواندن و سپس به محل کار خود بروید. قاعدتاً وقتیکه عصر از سرکار برگردید باید به کارهای روزمرهتان رسیدگی کنید و عملاً وقتی برای خواب نخواهید داشت. به همین سادگی شما شبها زودتر ازآنچه فکرش را کنید به خواب خواهید رفت.
اما واقعاً چرا اینقدر ساعات ابتدایی صبح مهم هستند؟
من تا همین سال گذشته اکثراً صبحهای زود را به ورزش کردن اختصاص میدادم و حدوداً 1 ساعت برنامه پیادهروی تند و دو داشتم. اما امسال شبها را به این کار اختصاص دادهام و نتایج خوبی هم گرفتهام.
اولازهمه اینکه صبحها کمی حالت کرختی داشتم که باعث خوابآلودگیام میشد درحالیکه شبها بعد از ورزش کردن به دلیل خستگی خیلی راحتتر میخوابم. البته این موضوع در رژیم من هم تأثیر زیادی داشت. چراکه از ساعت 7:30 شب چیزی نمیخورم تا راحتتر ورزش کنم و بعد از ورزش هم یک میوه یا خرما برایم کافی است.
همچنین به این نتیجه رسیدم که وقتی صبح را با مهمترین کارم شروع کنم بازخورد بهتری میگیرم. برای همین هم هست که اعتقاددارم که باید از صبح خود مراقبت کنیم.
در این صورت وقتی به محل کار خود میرسید که احساس بهتری دارید، درنتیجه کار خود را با اشتیاق بیشتری انجام خواهید داد و عصر که به خانه برگشتید میتوانید به کار موردعلاقه خود بپردازید.
داستان از جایی شروع شد که من تصمیم گرفتم برای خودم وبسایتی راهاندازی کنم و مطالبم را بهطور پیوسته در آن نشر دهم. وقتی برای خرید هاست و دامین اقدام کردم، هزینهای که باید میپرداختم220 هزار تومان (برای یک سال) بود. همین جا کمی مردد شدم که واقعاً من به سایت نیاز دارم یا نه! بالأخره تصمیم گرفتم و خرید را انجام دادم و شروع به راهاندازی سایت کردم. اما داستان به همین جا ختم نشد. پرداخت آن هزینه بیش از آنکه فکرش را کنم مرا به یادگیری بیشتر راجع به وردپرس، راهاندازی سایت و مسائل اینچنینی سوق داده بود. درواقع پول محرک خیلی خوبی بود تا کاری که چند وقتی بود (شما بخوانید چند سال!) به تعویق میانداختم بالأخره انجام دهم.
بعد به این نتیجه رسیدم که این دست موارد کم نیستند. مثلاً وقتی دورهای رایگان برگزار میشود یا در آن شرکت نمیکنیم یا اگر هم شرکت کنیم خروجی آن برایمان آنچنان اهمیتی ندارد. اما اگر برای همان دوره پولی پرداخت کنیم سعی میکنیم بیشترین استفاده را از آن ببریم که البته نکته جالب اینجاست که ما آن ارزشی که برای پول قائل هستیم گاهی برای چیزهای دیگر حتی وقت هم قائل نیستیم.
پس میتوان از پول به عنوان محرک و انگیزهای قوی برای پیشبرد اهدافمان
استفاده کنیم. چند وقت پیش مطلبی از شاهین کلانتری میخواندم که نوشته بود روزهایی
که سر ساعت مقرر بیدار نشود یک اسکناس 10 هزارتومانی را پاره میکنند و این باعث میشود
که سروقت بیدار باشند.
در محافل مذهبی هم زیاد شنیدهایم که برای اینکه گناه نکنیم تصمیم بگیریم در صورت انجام آن گناه مبلغ معینشدهای پول را کنار بگذاریم یا صدقه بدهیم.
اگر دقت کرده باشید میبینید که اکثر افرادی که کتابهای زیادی میخرند و مطالعه میکنند موفقترند. به نظر من یکی از دلایل آن این است که با خود میگویند که وقتی این همه وقت و هزینه برای خرید و مطالعه این کتاب صرف کردهاند، اگر راهکارهایش را به کار نبرند و مطالعه کتاب در زندگیشان نمود نداشته باشد درواقع با افرادی که آن کتاب را نخواندهاند تفاوتی نخواهند داشت. این موضوع در مورد خود من صادق است.
همچنین یکی از دلایلی که من کم لباس میخرم اما شیکترین و باکیفیتترین (گرانترین)
لباسی که میتوانم را تهیه میکنم این است که تمیز و نو نگهداشتن آن برایم اهمیت
بیشتری دارد تا اینکه بخواهم لباسی ارزان ( fast fashion
این موضوع را میتوان در تمامی زمینههای دیگر بسط داد: از ازدواج و والد بهتری بودن تا کار و شغل و رسالت خود در زندگی .
در آخر برای اینکه به رشد و پیشرفت شخصی خود بها بدهیم و وقتی برای آن در نظر بگیریم، بهتر است درصدی از درآمد ماهیانه خود را (مثلاً 5%) به این کار اختصاص دهیم که این کار نهتنها به خروجی بهتری منجر میشود بلکه در طی زمان هزینهای که صرف کردهایم بازخواهد گشت.
به لطف جشنواره کتابستان طاقچه مدتی است که اعتبار کتابخانه همگانی طاقچه را دریافت کردهام و ساعات مطالعهام در روز افزایشیافته است.
اگر نمیدانید طاقچه چیست باید بگویم که طاقچه اپلیکیشنی است برای کتابخوانی و شما میتوانید کتابهای موردنظر خودتان را در آن یافته و خریداری کنید و مطالعه کنید. از خوبیهای طاقچه نسبت به رقبایش جشنوارهها و تخفیفاتی است که روی قیمت کتابها میگذارد همچنین اکثر کتابها با بهترین ترجمه موجود و با قیمت مناسب یافت میشود.
یکی از این کتابها کتابی است به نام فرمول برنامهریزی نوشته
این کتاب 10 روش معروف برنامهریزی ازجمله روش Pomodoro، MIT (Most Important Things)، کانبان، GTD (Getting Things Done) و . را شرح میدهد. من باوجوداینکه اکثر این روشها را میدانستم اما چیزی که برایم در این کتاب جالب بود جمعآوری این روشها در کنار یکدیگر، شناسایی محدودیتها و فواید هر روش و در انتها استفاده از ترکیبی از این روشهاست. علاوه بر این بیان شیوای کتاب آن را خواندنیتر کرده است.
من پیش از این در چند پست راجع به روش برنامهریزی خودم توضیحاتی دادم اما برنامهریزی هم در طی زمان با تغییر شرایط، مشاهده بهرهوری هر روش برنامهریزی و . تغییر میکند. با مطالعه این کتاب تصمیم گرفتم در برنامهریزیام تغییراتی ایجاد کنم و از این پس با این روش پیش بروم.
مثال: ساختن سایت
در لیست بلندمدت به دلیل اینکه اهداف خیلی کلی هستند مبهم به نظر میآیند. درنتیجه لیست کوتاه مدت را از روی همان لیست بلندمدت تهیه میکنم اما تفاوت آن در این است که اهداف در آن به صورت واضح و روشن با ذکر جزئیات و مراحل نوشته میشوند.
مثال: ساختن سایت شامل
خوب این روتینی است که به صورت دورهای انجام میشود. اما یکی از روشهای که من جدیداً به کار گرفتهام استفاده از زمانهای 30 دقیقهای است که آن را از روش Pomodoro الهام گرفتهام. به این صورت که هرروز کارهای روتینی که چه در راستای اهداف بلندمدت باشد مثل تمرین زبان یا مطالعه کتاب چه کارهای روزمره مثل تمیزکاری و . را در یک یا چند تایم 30 دقیقهای انجام میدهم. از فواید این روش این است که میتوان از زمانهای بهظاهر مرده که معمولاً صرف وب گردی، اینستاگرام و تلویزیون و غیره میشود استفاده مفید کرد. هم اینکه نیم ساعت آنقدر کوتاه هست که تنبلی بر آدم غلبه نکند.
البته این برنامه ممکن تمام روزها 100 درصد انجام نشود و اینجاست که اولویتها به کار میآید. من 3 اولویت اصلی روزانه خودم را مشخص کردهام تا در تمام روزها زنجیره اهداف اصلیام قطع نشود.
به تجربه دریافتهام که انجام یکسری کارها وقتی سودبخش که روزانه تکرار شود و به صورت عادت دربیاید بهطور مثال تمرین زبان. اما کارهایی هم هستند که تمرکز در انجام آنها مهمتر است و بهتر است به جای اینکه هرروز نیم ساعت به آن اختصاص دهیم یک روز در هفته 3 ساعت برای آن در نظر بگیریم. مثلاً آموزش برنامهنویسی
در آخر ذکر این نکته ضروری است که حتماً یک روز در هفته را به استراحت و گردش و تفریح اختصاص دهید تا هم بهرهوریتان افزایش یابد و هم اینکه بتوانید باانرژی بیشتری به کارهایتان بپردازید.
خیلیها بیدار شدن در صبح زود را عاملی برای موفقیت افراد میدانند که البته به نظر من کاملاً درست است. اما موضوع اینجاست که چگونه همیشه صبح زود سر ساعت معینی از خواب بیدار شویم؟
در مطلبی با عنوان " از صبح خود مراقبت کنید" راجع به این موضوع نوشتم که انرژی ما در اول روز زیاد است و مغز ما تصمیمات عاقلانهتری میگیرد و هرچه به انتهای روز نزدیک میشویم حتی گرفتن تصمیمات ساده مانند اینکه آن کیک شکلاتی که در یخچال چشمک میزند را بخوریم یا نه! هم سخت میشود.
صبح زود بیدار شدن دلیل و انگیزهای میخواهد تا ما به شوق آن هرروز از رختخواب بیرون بیاییم و صبح خود را زودتر از دیگران آغاز کنیم.
هدف خود را مشخص کنید.
در کتاب "کار عمیق" که به زودی در مطلبی جداگانه راجع به آن خواهم نوشت، خواندم که وقتی هدفتان را از انجام کاری مشخص کردید دیگر در هنگام انجام آن کار به این فکر نکنید که چرا باید این کار را انجام دهم . به نظر من این در مورد صبح زود بیدار شدن هم صدق میکند چراکه هنگام خواب ذهن ما ترجیح میدهد به خواب ادامه دهد تا اینکه به خود سختی بیدار شدن و بیرون آمدن از رختخواب را بدهد.
برای خود مشوق و انگیزهای در نظر بگیرید.
شاید شما هم همیشه دوست داشتهاید کاری را انجام دهید که به آن علاقه دارید اما به هر دلیل فرصت آن پیش نمیآید و در طول روز وقت کافی برای انجام آن ندارید.
ساعات اولیه روز و آرامش و انرژی محیط و طلوع زیبای خورشید همه و همه به شما کمک میکند تا کاری که همیشه دوست داشتید انجام دهید شروع کنید.
برای این کار بهتر است یک برنامه کلی و گامهای جزئی آن را مشخص کنید تا هم ابهام داشته باشد هم با هر گام پیش رفتن انگیزهتان برای ادامه افزایش یابد.
اگر خودتان را دوست دارید بیشتر از همه برای "خودتان" وقت بگذارید.
اگر نگاهی به روتین روزانه خود بیندازیم میبینیم که در طول روز یا برای خودمان وقتی نداریم یا اینکه وقت خیلی کمی به خودمان اختصاص میدهیم. چراکه بیشتر وقت ما برای کار کردن برای دیگری، رسیدگی به امور روزمره، فرزند و . صرف میشود.
ایده بیدار شدن در صبح زود به ما این امکان را میدهد پیش از آن برای دیگران وقت صرف کیم زمانی را به خودمان اختصاص دهیم تا هم بیشترین انرژیمان را برای خودمان صرف کنیم و هم اینکه با شادابی بیشتر به کارهای دیگر ادامه دهیم.
یک روتین دوستداشتنی برای صبح خود داشته باشید.
هرکسی دوست دارد صبح خود بهگونهای خاص آغاز کند. مثلاً من سالهاست که صبحها به محض بیدار شدن از خواب 2 لیوان آب ولرم به همراه آبلیموی تازه و گاهی عسل مینوشم و این نوشیدنی علاوه بر گوارا بودن به ذهن من این پیام را میدهد که هوشیار شدهام.
پسازآن 3 صفحه مینویسم که ایده آن را از کتاب "راه هنرمند" گرفتهام. این کار نهتنها باعث تخلیه ذهنی میشود گاها هم متنهای خوبی از آب درمیآید که در نوشتن مطالب از آنها کمک میگیرم.
همچنین باید اعتراف کنم اعتیاد من به قهوه صبح علاوه بر بالا بردن سطح انرژی یک حس خوب وصفناپذیر به من میدهد که راستش حاضر نیستم آن را با چیز دیگری عوض کنم.
بعضی از افراد هم صبحها باکمی ورزش یا مدیتیشن یا حتی رسیدگی به گلهای آپارتمانی یا باغچه سرحال میشوند و روز خود را آغاز میکنند. بهتر است روتینی برای صبح در نظر بگیرید تا به شوق آن از رختخواب بیرون بیایید.
دوست دارم این مطلب را با جملهای از "جرزی گریگورک" به پایان برسانم که میگوید: " انتخابهای سخت، زندگی را آسان میکند و انتخابهای آسان، زندگی را سخت میکند."
شاید شما از آن دست افرادی باشید که قبل از رفتن به محل کار تا لحظات آخر در رختخواب هستید و حتی اغلب از صبحانه خوردن هم چشمپوشی میکنید. من هم گاها اینطور هستم.
همه ما میدانیم که اگر صبحها کمی زودتر بیدار شویم و برای خودمان وقت بگذاریم در درازمدت شادتر خواهیم بود و به نتایج بهتری خواهیم رسید. اما لازمه این کار این است که شبها زودتر به رختخواب برویم. به نظرم این کار چندان هم سخت نیست.
تصور کنید شما ساعت 5 از خواب بیدار شوید و 90 دقیقه روی کار یا پروژه مهمی که دارید وقت بگذارید. از یادگیری یک مهارت یا زبان جدید گرفته تا درس خواندن و سپس به محل کار خود بروید. قاعدتاً وقتیکه عصر از سرکار برگردید باید به کارهای روزمرهتان رسیدگی کنید و عملاً وقتی برای خواب نخواهید داشت. به همین سادگی شما شبها زودتر ازآنچه فکرش را کنید به خواب خواهید رفت.
اما واقعاً چرا اینقدر ساعات ابتدایی صبح مهم هستند؟
من تا همین سال گذشته اکثراً صبحهای زود را به ورزش کردن اختصاص میدادم و حدوداً 1 ساعت برنامه پیادهروی تند و دو داشتم. اما امسال شبها را به این کار اختصاص دادهام و نتایج خوبی هم گرفتهام.
اولازهمه اینکه صبحها کمی حالت کرختی داشتم که باعث خوابآلودگیام میشد درحالیکه شبها بعد از ورزش کردن به دلیل خستگی خیلی راحتتر میخوابم. البته این موضوع در رژیم من هم تأثیر زیادی داشت. چراکه از ساعت 7:30 شب چیزی نمیخورم تا راحتتر ورزش کنم و بعد از ورزش هم یک میوه یا خرما برایم کافی است.
همچنین به این نتیجه رسیدم که وقتی صبح را با مهمترین کارم شروع کنم بازخورد بهتری میگیرم. برای همین هم هست که اعتقاددارم که باید از صبح خود مراقبت کنیم.
در این صورت وقتی به محل کار خود میرسید که احساس بهتری دارید، درنتیجه کار خود را با اشتیاق بیشتری انجام خواهید داد و عصر که به خانه برگشتید میتوانید به کار موردعلاقه خود بپردازید.
حدوداً پاییز سال گذشته بود که با پادکست بی پلاس آشنا شدم و این همزمان شد با شروع آشنایی من با پادکستهای دیگر (تصمیم دارم در پستهای آینده بیشتر راجع به پادکستهایی که گوش میکنم بنویسم). البته پیش از آن چندین بار توسط افراد مختلف پادکست چنل بی به من معرفی شد اما خوب راستش اوایل علاقهای به آن پیدا نکردم (البته بعدها به واسطه شرایطی که برایم پیش آمد، چندین قسمت از آن را گوش کردم و بسیار هم لذت بردم.)
وقتی با بیپلاس آشنا شدم آنقدر جذبم کرد که تمام اپیزودهای منتشرشده را گوش کردم. بهشخصه به کتابهای غیر داستانی بیشتر از کتابهای داستانی علاقهمندم و موضوع این پادکست با علاقهام کاملاً سازگار بود.
دقیقاً دو هفته پیش که علی بندری عزیز در این پادکست از کتاب " کار عمیق" گفت، من آنقدر به خواندن آن علاقهمند شدم که همان روز آن را از طاقچه خریدم و شروع به خواندن کردم. کتابی که درنهایت از خواندن آن راضی بودم و دریافتهای زیادی از آن داشتم.
کال نیوپورت (Cal Newport) نویسنده کتاب "کار عمیق" همانطور که از نامش هم مشخص است در این کتاب از کار عمیق گفته است. کمیاب شدن کار عمیق در این روزها آن هم به واسطه وجود انواع شبکههای اجتماعی، باارزش بودن دسترسی و نحوه طراحی محیطهای کاری در این دوران، ارائه راهکارهایی برای داشتن تمرکز و انجام کار عمیق، فواید کار عمیق و حتی صحبت از کارهایی که نیاز به عمیق بودن ندارد. حتی چندین مثال از افراد معروف که دستاوردشان حاصل کار عمیق آنهاست.
یکی از مواردی که افراد موفق را از سایر افراد متمایز میکند انجام کار عمیق است. در کتاب از روشهای مختلف پرداختن به کار عمیق سخن گفتهشده است. افرادی که چند ماه در سال را در محلی بهدوراز هرگونه ارتباط به انجام کار عمیق اختصاص میدهند تا افرادی که روزانه تا 4 ساعت کار عمیق بدون وقفه انجام میدهند. پیشنهاد کتاب برای تازهکاران هم شروع با 1 ساعت کار عمیق در روز است.
همچنین او در این کتاب از محدود بودن قدرت اراده سخن گفته است. هنگامیکه ما بیشتر قدرت اراده خود صرف کارهای کمعمق میکنیم انجام کارهای عمیق بهشدت برایمان مشکل خواهد بود. به همین دلیل است که ما اول صبح اراده بیشتری برای تصمیمگیری داریم و هرچه به آخر شب نزدیک میشود ارادهمان بهشدت کاهش مییابد.
پست مرتبط: چگونه صبح ها زودتر بیدار شویم؟
در این کتاب نیوپورت راهکارهایی هم برای انجام کار عمیق ارائه میدهد :
در اینجا دوست دارم به برخی از نکات جالب کتاب اشارهکنم:
دو توانایی اصلی برای رشد در اقتصاد جدید، 1) توانایی سریع ماهرشدن در کارهای سخت و 2) توانایی تولید در سطح ممتاز، هم از نظر کیفیت و هم از نظر سرعت.
اگر تولید نکنید پیشرفت خواهید کرد. مهم نیست که چقدر ماهر یا بااستعدادید.
اگر در لحظاتی که حوصلهتان سر میرود مثلاً مجبور باشید منتظر دوستتان باشید، سریعاً با نگاهی به گوشی هوشمندتان احساس راحتی کنید پس مغزتان احتمالاً به مرحلهای رسیده است که دیگر برای انجام کار عمیق آماده نیست.
تیم فریس میگوید: "عادت کنید به چیزهای بد کوچک اجازه بدهید تا اتفاق بیفتند. اگر این کار را نکنید، هیچوقت زمان لازم را برای کارهای متحول کننده نخواهید یافت."
مطالعه کتاب "کار عمیق" آن هم در شرایطی که نیاز به چنین کتابی را کاملاً احساس میکردم بسیار لذتبخش و مفید بود. این کتاب از آن دست کتابهایی است که مطالعه و به کار بستن پیشنهادات آن را بهشدت پیشنهاد میکنم.
ترجمه فارسی این کتاب توسط نشر نوین منتشرشده است. همچنین نسخه مجازی آن را میتوانید از طاقچه دریافت کنید.
ضمناً فراموش نکنید که پیش از خواندن کتاب حتماً اپیزود 22 پادکست چنل بی را گوش کنید و لذت ببرید.
با نزدیک شدن به فصل پاییز و شروع مدارس انگار دوباره فصل کار و تلاش فرامیرسد، انگار دلمان میخواهد برای هدفی که داریم دوباره شروع به تلاش کنیم و باانگیزه قدم برداریم. برای تمامکارهای نیمهتمام و کارهایی که مدتهاست میخواهیم شروع کنیم برنامهریزی میکنیم، دوست داریم در شبهای بلند پیش رو کتابهایی که مدتهاست در انتظار خواندن هستند را بخوانیم، بیشتر فیلم تماشا کنیم و .
مجله هفتگی این هفته هم خالی از حال و هوای پاییز نیست. راجع به برنامهریزی خواهم نوشت و کتابی با همین موضوع معرفی خواهم کرد، همچنین این هفته به معرفی یک سریالی که همین روزها فصل جدید آن منتشر میشود خواهم پرداخت. همچنین معرفی پادکست و .
برنامهریزی شاید ما را به یاد مدرسه و شاید هم به یاد روزهای سخت کنکور بیندازد اما عملاً زندگی کردن بدون برنامهریزی ممکن نیست مگر اینکه بخواهیم عمرمان باریبههرجهت بگذرد.
خود من همین هفته گذشته چند روزی را بدون اینکه کار چندان مفیدی انجام بدهم گذراندم راستش اولش خیلی جذاب بود و خوش گذشت هرچقدر که خواستم در اینستاگرام چرخیدم، استراحت کردم و . اما آخر روز اصلاً راضی و خوشحال نبودم.
گاهی وقتها فکر میکنیم که ما اصلاً فرصت انجام کاری که مدتهاست میخواهیم انجام بدهیم را نداریم اما کافی است چند روز خرکاری که میکنیم را با میزان وقتیکه صرف آن میشود را انجام دهیم تا ببینیم که چقدر فرصت داشتیم و صرف کارهای بیهوده کردیم.
من از وقتیکه تصمیم گرفتهام تنها یک روز در هفته از اینستاگرام استفاده کنم، بهرهوریام بهشدت افزایشیافته است، با دولینگو فرانسوی تمرین میکنم، کتاب و مقالاتی که ذخیره کردهام را میخوانم، پادکست گوش میدهم و . آنهم در همان زمانهایی که فکر میکردم جز اینستاگرام گردی کاری دیگری نمیشود کرد.
راستش به نظر من اینستاگرام خیلی شبیه به تلویزیون است چراکه :
در هر شرایطی که باشیم برنامهریزی و عمل به آن ما را به فرد بهتری تبدیل میکند و به ما این فرصت را میدهد که از تمام وقتیکه در اختیارداریم بهترین استفاده را بکنیم، گاه استفاده از زمانهای مرده یا انجام کار عمیق و یا اختصاص وقتی در روز برای انجام کاری که مدتهاست در فکر شروع آن هستیم اما به خاطر کمال طلبی و انتظار فرصت عالی هنوز آن را شروع نکردهایم.
پست مرتبط:
برای خودتان ورک شاپهای هفتگی برگزار کنید.
کتاب هفته
کتابی که این هفته معرفی میکنم قبلاً در پستی مفصل راجع به آن نوشتهام اما به دلیل ارتباط با موضوع این هفته کمی بیشتر راجع به آن مینویسم.
اگر قصد دارید درزمانی کوتاه راهکارهای برنامهریزی و روشهای مختلف آن را بیاموزید کتاب فرمول برنامهریزی برای شما نوشتهشده است. توضیح روشهای معروف و کاربردی برنامهریزی، مزایا و معایب هریک از روشها، اشتباهاتی که در برنامهریزی انجام میدهیم و . از نکاتی است که در کتاب مطرحشده است.
حتی اگر فکر میکنید که در برنامهریزی نیازی به هیچ راهنما و توصیهای ندارید بازهم این کتاب را بخوانید. من بااینکه به برنامهریزی علاقه زیادی دارم و همیشه دنبال راهکارهای بهتری برای استفاده مفید از وقت و زمان هستم بازهم مطالعه این کتاب به ذهنم جهت داد و کمکم کرد تا بهگونهای برنامهریزی کنم که تا حد زیادی اجرایی باشد.
پست مرتبط:
چرا نباید به یک روش برنامه ریزی اکتفا کنیم؟
پادکست هفته
حالا که از برنامهریزی صحبت کردیم دوست دارم پادکستی معرفی کنم که موضوع آن توسعه فردی است. چیزی که هر انسانی فارغ از سن و شرایطی که دارد به آن نیازمند است. هلی تاک پادکستی است که هر اپیزود آن به موضوعات مرتبط با توسعه فردی میپردازد. از مدیریت زمان گرفته تا هنر نه گفتن و آخرین اپیزود آن به نام برنامهریزی.
علاوه بر موضوعات مفیدی که در این پادکست مطرح میشود، روایت شیوا و سلیس هلی، معرفی منابع مفید و نکات کاملاً کاربردی این پادکست را به لیست پادکستهای موردعلاقه من اضافه کرده است.
بااینکه انتخاب اپیزود خوب از این پادکست واقعاً سخت است اما پیشنهاد من اپیزود هنر نه گفتن قسمت دوم است که در آن هلی 50 راهکار عملی برای نه گفتن مطرح میکنم که من بهشخصه کلی از آن یاد گرفتم.
سریال هفته
توانایی این را دارید که از یک لیموترش یک لیموناد شیرین بسازید؟
سریال This is us ما را با خانواده پیرسون همراه میکند. خانوادهای معمولی که مثل همه ما با مشکلاتی مواجه میشوند، شکست میخورند از نو بلند میشوند، روزهای شاد و غمگین دارند و . اما چیزی که این سریال را دیدنی میکند نحوه مواجه شخصیتهای سریال با مسائل است و اینکه خیلی از رفتار و عادات ما ریشه در کودکی و نحوه برخورد پدر و مادرمان دارد.
اگر هنوز این سریال را ندیدهاید شبهای بلند پاییز بهترین فرصت برای تماشای این سریال درام جذاب است.
علاوه بر تم روانشناسی سریال، میتوانید برای بهبود مهارت شنیداری و یادگیری زبان هم روی آن حساب کنید.
اپلیکیشن هفته
اپلیکیشنی که این هفته معرفی میکنم بهشدت به درد سریال بینها (!) میخورد. اگر حسابی اهل دیدن سریالهای زباناصلی هستید احتمالاً TV Time را میشناسید. اپلیکیشنی که به شما این امکان را میدهد که سریالهایی که تماشا میکنید، یا قبلاً تماشا کردهاید و یا حتی در آینده میخواهید تماشا کنید را پیدا کنید و قسمتهایی که دیدهاید را علامت بزنید و بعداً خیلی راحت بفهمید که تا کدام قسمت را تماشا کردهاید. همچنین این اپلیکیشن تعداد فصلهای منتشرشده سریالها و روزهای باقیمانده تا انتشار قسمتهای بعدی را هم نمایش میدهد. علاوه بر این میتوانید تعداد ستارههای سریال و نظرات تماشاچیان سریال از سرتاسر دنیا را در آن ببینید.
دیگر چیزی به پایان تابستان نمانده است و اگر در این 6 ماه اول هنوز فرصت سفر پیدا نکردهاید، بهتر است برای این دو هفته باقیمانده فکری کنید و حتی اگر شده سفری یکروزه به دور و اطراف داشته باشید.
در مجله این هفته تصمیم گرفتهام بیشتر به موضوعاتی که بهنوعی به سفر مرتبط هستند بپردازم. از معرفی کتابی با موضوع هنر سفر کردن تا فیلمی که یک زوج سرنوشتتان در سفر به هم گره میخورد، معرفی پادکستی برای سفر دوستان و ایدههایی برای سفر. همچنین معرفی یک سایت برای کسب اطلاعاتی جامع در مورد مناطقی که میخواهید به آن سفر کنید.
کتاب هفته
کتابی که این هفته قصد معرفی آن را دارم کتاب " هنر سیروسفر" از " آلن دوباتن" است. اگر کتابهای آلن دوباتن را خوانده باشید با لحن و نحوه روایت این نویسنده آشنا هستید. شیوه توصیف آلن دوباتن بهگونهای است که گویی دوستی در کنارت نشسته است و درباره موضوعی باآبوتاب و شرح دقیق جزئیات صحبت میکند، درحالیکه فنجان چاییات از فرط جذابیت موضوع سرد شده است و تو متوجه گذر زمان نشدهای. کتاب "هنر سیروسفر" نیز از این قاعده استثنا نیست. آلن دوباتن همان چیزهایی که همواره دیدهای و شنیدهای اما هرگز به آن توجه ای نکردهای را طوری مینویسند که تازه توجهت جلب میشود و با هر جملهای ممکن است بگویی "آره دقیقاً همینطوره!"
در کتاب "هنر سیروسفر" موضوعاتی از سفر موردبررسی قرار میگیرند که کمتر کسی به آنها پرداخته است.
دوباتن در فصل اول کتاب، "در باب دلشوره سفر " به این موضوع میپردازد که همیشه سفرها آنطور که ما برنامهریزی میکنیم پیش نمیرود و همهچیز شبیه به سفرنامهای که خواندیم نیست. ما خیلی از مسائل را نادیده گرفتهایم از مریضی در طول سفر تا پیش آمدن بحثی سر یک دسر!
جملاتی از کتاب
مناظر طبیعت قدرت آن را دارند که ارزشهایی را به ما القا کنند- بلوط وقار، چنار قاطعیت، دریاچهها آرامش- و درنتیجه قادرند بهگونهای نامحسوس، الهامبخش صفات نیکی باشند.
جذابیت طبیعت بهنوبه خود میتواند ما را تشویق کند به اینکه نیکیهای درون خودمان را بیابیم. دو انسانی که بر لب صخرهای ایستادهاند که روبرویش رودخانه و درهای پوشیده از درخت است، ممکن است رابطهشان را نهتنها با طبیعت بلکه مهمتر از آن با یکدیگر دگرگون کنند.
هنگامیکه در کنار پرتگاهی ایستادهایم احتمالاً دلنگرانیهایمان بیمورد به نظر میرسد؛ و دلشورههایی که طبیعتاً پرتگاهها میتوانند آرامشان کنند، شکوهشان استحکام و سرافرازی را در ما تشویق میکنند، و عظمتشان به ما میآموزد که با تمام چیزهایی که از ما فراترند با احترام و فروتنی برخورد کنیم.
مکانهای متعالی به شکلی باشکوه درسی به ما میآموزند که زندگی عادی با خباثت و بدجنسی میآموزد: اینکه جهان از ما قدرتمندتر است، اینکه ما شکننده و موقتی هستیم و چارهای نداریم جز اینکه محدودیت خواستههایمان را بپذیریم؛ و اینکه باید در مقابل ضروریاتی که از خودمان بزرگتر هستند سر فرود بیاوریم.
روشهای نازلی برای تمایل به مالکیت زیبایی وجود دارد، ازجمله میل به خرید اشیا و قالی تا کندن نام خود بر یادبودی و گرفتن عکس. اما راه تملک درست زیبایی درک آن است.
در جهان همیشه بیش ازآنچه انسانها قادر به دیدن هستند دیدنی وجود دارد، مشروط بر آنکه آرامتر قدم بردارند؛ درحرکت سریع بهتر نمیبینند. چیزهای باارزش را باید دید و تعمق کرد، نه اینکه با شتاب از کنارشان عبور کرد.
دوربین عکاسی فاصله میان تماشا و توجه کردن، میان دیدن و مالکیت را تار میکند؛ فرصت دانش واقعی را به ما میدهد، اما به نظر میرسد که ندانسته تلاش دستیابی به آن را پوچ مینمایاند.
درنهایت آلن دوباتن میگوید که بهتر است دید خود را به اطرافمان بگشاییم تا چیزهایی را ببینیم که قبلاً هرگز به آنها توجه نکردهایم.
فیلم هفته : سهگانه before
Before Sunrise
سلین و جسی، یک دختر فرانسوی و یک توریست آمریکایی هستند که در قطاری در مسیر وین (اتریش) با یکدیگر آشنا میشوند. شاید تا همینجا فکر کنید که با یک فیلم کلیشهای و گیشه پسند روبرو هستید اما کمی فرصت بدهید. این فیلم شاید موضوع کلیشهای داشته باشد اما روند داستان آنطور که فکر میکنید پیش نمیرود. دو شخصیت داستان از لحظهای که باهم آشنا میشوند تا پیش از طلوع قدم میزنند و باهم صحبت میکنند، عاشق میشوند و . اما با طلوع خورشید ناچارند که از یکدیگر خداحافظی کنند.
Before sunset
در قسمت دوم این سهگانه که حالا 9 سال از اولین ملاقاتشان میگذرد، این بار در پاریس درحالیکه جسی مشغول امضای کتابی است که در مورد ملاقاتش با سلین نوشته است ناگهان سلین را میبیند و . .این بار که هر دو شخصیت فیلم پختهتر شدهاند طبیعتاً برخورد و صحبتهای متفاوتی با یکدیگر دارند.
Before midnight
دوباره 9 سال گذشته است و این بار در یونان درحالیکه دو شخصیت فیلم دیگر از هم دور نبودهاند بلکه در کنار هم زندگی میکردهاند و این بار شاهد دیالوگهایی هستیم که هر زن و مردی ممکن است در طول زندگی مشترک خود بارها با آن روبرو شده باشد. حالا هر دو با بالا رفتن سنشان دیگر دغدغههای گذشته را ندارند بلکه حالا در پی برقراری تعادل در زندگی هستند.
نقطه قوت فیلم دیالوگهای قدرتمند دو شخصیت فیلم در طول مسیر جذاب و تماشایی است. صحبتهایی شاید ساده و روزمره که عشق را بینشان جاری میکند و در طی زمان همهچیز رنگ دیگری به خود میگیرد. همچنین تماشای مناظر زیبایی که در فیلم بارها شاهد آن هستیم خالی از لطف نیست.
پیشنهاد من این است که اگر فرصت کردید تماشای این سهگانه را در یک پایان هفته از دست ندهید.
پادکست هفته
این روزها زیاد افرادی را میبینیم که مدام در حال سفر کردن هستند. اما سفر کردن با هواپیما درحالیکه چندین چمدان داریم و اقامتمان در هتلی لوکس است کجا و سفری با یک کوله کجا؟ شاید افرادی را دیده باشید که سفر سبک زندگیشان است. یعنی زندگیشان با سفر گرهخورده است.
کیمیا و سالار ازایندست افراد دوستداشتنی هستند که زندگیشان پر است از تجربههای ناب سفر. این دو نفر در پادکست " رادیو جولون" از تجربههایشان میگویند. از نکاتی برای سفر کردن و وسایل موردنیاز برای سفر گرفته تا معرفی مکانهای جذاب و دیدنی ایران و کشورهای دیگر. لحن و نحوه بیانشان آنقدر دوستداشتنی و جذاب است که شاید مثل من یکنفس تمام اپیزودهای پادکست را گوش کنید و لذت ببرید. علاوه بر این نکاتی که بیان میکنند واقعاً آموزنده است طوری که من کلی از صحبتهایشان یادداشتبرداری کردم.
سایت هفته
همه ما وقتی میخواهیم راجع به موضوعی اطلاعاتی کسب کنیم اولین کاری که میکنیم جستجوی موضوع در اینترنت یا همان "گوگل کردن" کردن است. مثلاً وقتی میخواهیم به مسافرتی برویم همه اطلاعات موردنیازمان را از اینترنت به دست میآوریم. از مسیر گرفته تا محل اقامت و جاذبههای مقصد.
سایتی که امروز میخواهم معرفی کنم سایت " کارناوال
1- نحوه نگارش سایت روان و دوستانه بود جوری که در هنگام خواندن هر مطلب احساس میکردم که دارم یک داستان میخوانم که برایم شیرین و لذتبخش بود.
2- اطلاعات سایت تقریباً بروز بود و درباره همه موارد موردنظرم ازجمله مدت بازدید، هزینه ورودی، وسایل موردنیاز و . اطلاعات داده بود.
3- پیامهایی که کاربران ثبت کرده بودند هم سودمند بود و اطلاعاتی واقعی به من داد.
4- دستهبندی خوب سایت به من این اجازه را میداد که خیلی از مناطق و جاذبههایی که با آن آشنا نبودم را شناسایی کنم و برای رفتن به آنجا برنامهریزی کنم.
5- فونت و پاراگرافبندی و رنگهای استفادهشده در سایت برای من خیلی مهم است تا جایی که رعایت نکردن آن باعث میشود گاه حتی باوجود مطالب خوب یک سایت رغبتی برای خواندن مطالب آن نداشته باشم، چیزی که سایت کارناوال بهخوبی رعایت کرده است.
ایده هفته
در هر سفری که میرویم یکی از وسایل جدانشدنی دوربین است که این روزها باوجود موبایل همه از آن بهرهمند هستند اما چاپ عکسها بخصوص وقتی تعدادشان از حدی بیشتر میشود، دیگر بهصرفه نیست چراکه علاوه بر هزینه نیاز به محلی مثل آلبوم و . برای نگهداری داریم. راهحلی که در اینجور مواقع جواب میدهد چاپ تعداد محدودی عکس و دکوپاژ کردن یا درست کردن کالکشن و اسکرپ بوک است..
میتوانید از تصاویر زیر برای عکسهایی که در سفرهایتان گرفتهاید ایده بگیرید.
با جستجو عبارت "travel scrapbook idea" میتوانید ایدههای بیشتری برای این کار بیابید.
سفر میتواند موقعیتی برای رشد و یادگیری باشد و به نظر من سفر کردن تنها جابجایی فیزیکی از یک نقطهبهنقطه دیگر نیست. گاه میتوان با یک کتاب خوب یا یک فیلم جذاب ذهن و روح و جان را به نقاطی برد که شاید هرگز موقعیت و فرصت آن در دنیای واقعی برایمان ایجاد نشود. نمونه آن تماشای مستندهایی درباره زمین و کهکشان و . است.
هفته گذشته مطلبی با عنوان " مجله هفتگی شماره 1" منتشر شد و قرار بر این شد که هر هفته روزهای شنبه مجله هفتگی در سایت منتشر شود.
در مجله هفتگی این هفته به سراغ معرفی فیلمی نسبتاً جدید خواهیم رفت. یک کتاب معرفی میکنیم و یک ویدیو تد از نویسنده کتاب خواهیم داشت و در دنیای پادکست به معرفی پادکستی جذاب با موضوع موسیقی خواهیم پرداخت.
کتاب هفته
انسان همیشه گرایش به کمال دارد و همین امر باعث پیشرفت میشود اما کمال طلبی منفی (که متفاوت از کمالگرایی است) نهتنها باعث پیشرفت فرد نمیشود بلکه حتی مانع آن نیز هست.
کتاب " موهبت کامل نبودن" یا " ” The Gift of Imperfection
نویسنده کتاب خانم " برنه براون" که محقق و پژوهشگری در حوزه "شرم" است در این کتاب هم گاهگاهی گریزی به شرم میزند.
من وقتی در مسیر خودشناسی قدم برمیداشتم ، فهمیدم که بسیار کمال طلب هستم و این در تمام زندگیام نمود داشت. از کارهای عادی روزمره تا گام برداشتن در مسیر اهداف. مثلاً وقتی یکی از کارهای برنامه روزانهام را نمیتوانستم انجام دهم به کلی برنامه را کنار میگذاشتم و یا اینکه حتی یکبار به دلیل اینکه دفتر خاصی که برای نوشتن مطالب انگلیسی میخواستم هنوز تهیه نکره بودم یادگیری انگلیسی را هفتهها به تأخیر انداختم.
وقتی این کتاب را خواندم که به کمال طلب بودن خودم پی برده بودم و گامهایی هم در راستای بهبود برداشته بودم اما این کتاب به من کمک کرد تا خودم را همانطور که هستم بپذیرم. بپذیرم که نقاط ضعف و قدرتی دارم و همین موضوع بسیار در آرامش من مؤثر بود طوری که حالا بیشتر از زندگی و کسی که هستم لذت میبرم.
من این کتاب را در اپلیکیشن " طاقچه" که پیش از این نیز آن را معرفی کرده بودم، خواندم اما مدتی پیش مشکلی برای این اپ به وجود آمد و تمام یادداشتها و علامتگذاریهایم از بین رفت و باید بگویم "طاقچه" در کنار همه مزایایی که پیش از این عنوان کردم این نقص را نیز داراست و من از این پس علاوه بر علامتگذاری، موارد مهم را درجایی دیگر هم ذخیره خواهم کرد.
کتاب "موهبت کامل نبودن" توسط نشر صابرین به فارسی ترجمهشده است که میتوانید نسخه فیزیکی آن را از سایت انتشارات صابرین و نسخه مجازی آن را از " طاقچه" تهیه کنید.
من در مسیر مطالعاتم راجع به کمال طلبی نکات ارزشمندی یافتم که کمک کرد تا نسبت به تواناییهایم واقعبین باشم، به مسائل به صورت صفر و یک نگاه نکنم و اگر بخشی از کارهایم انجام نشد این به آن معنا نیست که باید بقیه کار را رها کنم.
از کجا بدانیم که کمال طلب هستیم؟
اگر نشانههای زیر را در خود میبینید شما احتمالاً کمال طلب هستید:
مثلاً برنامهریزی میکنید که روزانه 100 صفحه کتاب بخوانید اما میدانید که شرایط زندگیتان طوری نیست که بتوانید روزانه این مقدار مطالعه کنید ولی باز به این روند ادامه میدهید.
علت کمال طلبی چیست؟
یکی از دلایل مهم در افراد کمال طلب ( و حتی خود من) ترس از شکست است. ما طوری بزرگشدهایم که همیشه برای نمره خوب تشویق شدهایم و برای نمره بد تنبیه. همین موضوع ما را به افرادی تبدیل کرده که شکست را بد و منفی میدانیم و از آن فراری هستیم. اما خوب اگر میخواهیم هرگز شکست نخوریم بهتر است اصلاً کاری نکنیم.
گاهی از ترس قضاوت منفی دیگران و برچسب خوردن از جانب افراد مختلف حاضر به شروع کاری نمیشویم. که البته برای جلوگیری از این حالت میتوانید راجع به تصمیم خود با دیگران صحبت نکنید.
کمال طلبی چه عوارضی دارد؟
چالشی که من در ماه شهریور برای خودم تعیین کردهام این است : کمال طلب نباش.
هرروز رأس ساعت 10 صبح ریمایندر گوشی به من یادآوری میکند که کمال طلب نباشم و تا به امروز کارهایی که در این راستا انجام دادهام موارد زیر هستند:
ویدیو تد هفته
ویدیو تدی که این هفته معرفی خواهیم کردم از "برنه براون" نویسنده کتاب "موهبت کامل نبودن" است که جزو معروفترین ویدیوهای تد نیز میباشد.
او در ویدیو The Power of Vulnerability”
فیلم هفته
فیلمی که این هفته معرفی خواهیم کرد راجع به داستان زندگی خوانندهی اصلی گروه معروف و افسانهای " کوئین" queen) فردی مرکوری" و کنسرت مشهور آنهاست. فیلم Bohemian Rhapsody محصول سال 2018 است . فیلمی خوشساخت و جذاب که لحظهای شما را غمگین میکند و لحظهای دیگر شما را سر شوق میآورد. این فیلم قابلیت این را دارد 2 ساعت شما را سرگرم کند بدون اینکه متوجه گذر زمان شوید. خود من در لحظاتی از فیلم کاملاً احساساتی شدم و اشکهایم سرازیر شد.
پیشنهاد من این است که حتی اگر به موسیقی هم علاقه ندارید تماشای این فیلم جذاب را از دست ندهید.
پادکست هفته
پادکست این هفته بیارتباط با موضوع فیلم معرفیشده نیست. پادکست " آلبوم" کاری از "بردیا برجسته نژاد" که در هر اپیزود آن به بررسی آلبوم یکی از گروههای موسیقی میپردازد.
شاید با تعریف بالا گمان کنید که این پادکست حتماً تخصصی است و فقط به درد اهل هنر و موسیقی میخورد اما اشتباه نکنید حتی منی که رابطه خیلی خوبی با موسیقی ندارم، به محض اینکه اپیزود جدیدی منتشر شود با لذت گوش میکنم. چیزی که من را به این پادکست علاقهمند کرده نحوه روایت جذاب "بردیا برجسته نژاد"، اطلاعات زیاد او از داستان پشت هر آلبوم و کلاً دنیای موسیقی است.
اتفاقاً اپیزود سوم این پادکست راجع به "گروه کوئین" و یکی از آلبومهای این گروه به نام " ما قهرمانیم" است. پیشنهاد میکنم بعد از تماشای فیلم (و یا حتی قبل از آن) حتماً این اپیزود را گوش کنید.
من بعد از گوش دادن به این اپیزود علاقهمند شدم که فیلم را تماشا کنم و بعد از دیدن فیلم دوباره به این اپیزود گوش کردم و لذت بردم.
چند سال پیش در سایت " یک پزشک" هر هفته مطلبی تحت عنوان " مجله هفتگی یک پزشک" منتشر میشد که فردی به نام "سینا سلماسی" آن را تهیه میکرد.او در هر شماره از این مجله راجع به موضوع خاصی مینوشت و در این بین کتاب، فیلم، سریال، موسیقی و حتی پیج اینستاگرام و گاه نیز اپلیکیشنی معرفی میکرد. اما چیزی که باعث شده این مجله هفتگی هنوز هم در ذهن من بماند معرفی فیلم و کتاب و . نبود بلکه نحوه نوشتن سینا سلماسی طوری بود که بارها و بارها متن را از ابتدا تا انتها میخواندم و هر بار لذت میبردم. حتی بعد چند سال دوباره آرشیو مجلات را در پاکت ذخیره کردم و چندین بار همه آنها را بازخوانی کردم.
همین مجله هفتگی مرا علاقهمند کرد تا خودم هم در چنین سبکی به معرفی فیلم یا سریال، کتاب، پادکست و . بپردازم و هر هفته شنبهها پستی با عنوان مجله هفتگی منتشر کنم البته باید از همین ابتدا اعتراف کنم که نوشتههای اصلاً من قابلمقایسه با نوشتههای ایشان نخواهد بود و بیشتر به دلیل علاقهام مینویسم تا اینکه به صورت حرفهای بخواهم این کار را انجام دهم.
در این سری نوشتهها تصمیم دارم راجع به کتابهایی که اخیراً خواندهام، فیلمهایی که تماشا کردهام، پادکستهایی که گوش میدهم یا سایتهای جالبی که برایم مفید بودهاند بنویسم. البته ممکن است به مرور موارد دیگری هم به این مجله اضافه شود و آن را پربارتر کند.
گاه نیز از موضوعات جالب، عکسهای الهامبخش، موسیقی، ادبیات و حتی مستند خواهم نوشت.
پس همین حالا اولین مجله هفتگی را آغاز میکنیم.
فیلم هفته
فیلمی که این هفته به معرفی آن میپردازم فیلم جدیدی نیست اما برای من بهشخصه خیلی تأثیرگذار بود. Gifted عنوان فیلمی است که چند روز پیش آن را تماشا کردم. فیلم در مورد دختر بچه نابغهای است که مادرش از ریاضیدانان معروفی بوده که دست به خودکشی زده و حالا این دختر با دایی خود زندگی میکند و دایی او سعی در این دارد که خواهرزادهاش زندگی کاملاً معمولی داشته باشد اما خوب اطرافیان دختر نظر دیگری دارند.
توضیح بیش از باعث میشود فیلم لو برود پس پیشنهاد میکنم خودتان فیلم را تماشا کنید و لذت ببرید.
کتاب هفته
سالهای پیش و تا وقتیکه دانشجو بودم به کتابهای داستانی و رمانهای کلاسیک علاقه داشتم اما اخیراً علاقهام به سمت کتابهای موفقیت و خودیاری، روانشناسی و خودشناسی متمایل شده است. یکی از کتابهایی که به تازگی خواندهام کتاب " برتری خفیف" از " جف اولسون" است. ایده کتاب را میشناختم و کمی از آن آگاهی داشتم با این حال مطالعه کتاب برایم مفید و لذتبخش بود.
کتاب "برتری خفیف" از برداشتن گامهای کوچک میگوید. انجام کارهای کوچک که نتایج آنها در درازمدت نمایان خواهد شد. کارهایی که به همان میزان که انجام دادنشان آسان است انجام ندادنشان هم آسان است. مثلاً خوردن همبرگر همان لحظه ما را چاق نمیکند اما اگر این رویه را مدتی ادامه دهیم سرانجام میبینیم که چاق شدهایم. یا با خواندن روزانه نیم ساعت زبان به آن زبان مسلط نمیشویم اما اگر همین کار را مدتها ادامه دهیم سرانجام روزی میبینیم که خیلی راحت در حال صحبت به زبان موردنظرمان هستیم.
اصل ایده کتاب در اینجاست که انجام کارهای کوچک اما به صورت پیوسته و با استمرار است که ما را از دیگران متمایز میکند. شاید نیم ساعت در روز در میان 24 ساعت گم باشد اما استفاده از این نیم ساعت ما را در درازمدت به فرد موفقتری تبدیل خواهد کرد.
نویسنده همچنین داستان افرادی که از این روش استفاده کردهاند و بعد از چند سال به نتیجه رسیدهاند را در کتاب آورده که همین انگیزه میشود برای شروع و ادامه مسیر رسیدن به اهدافمان.
به نظر من چیزی که بیشتر از همه ما را در مسیر رسیدن به خواستههایمان دلسرد میکند این است که احساس میکنیم کارهایمان هیچ نتیجهای نداده است و بهتر است دیگر ادامه ندهیم. اما نکته اینجاست که معمولاً قدمهایی که در مسیر موفقیت برمیداریم در کوتاه مدت نتیجهای نخواهد و تنها با صبر و استمرار به نتیجه خواهیم رسید. مثالی که در اینجا میتوانم بزنم رشد گیاه است. بذری که ما میکاریم ماهها داخل خاک خواهد ماند و هیچ نشانهای از گیاه را نمیبینیم اما بعد از مدتها یکدفعه گیاه سر از خاک درمیآورد.
اگر به این دست کتابها علاقه دارید پیشنهاد میکنم این کتاب را در برنامه خود قرار دهید که پشیمان نخواهید شد.
پادکست هفته
احتمالاً میدانید پادکست چیست. اما اگر هم نمیدانید باید بگویم که پادکست همان رادیو اینترنتی است که شما میتوانید در هرزمانی که دوست دارید به آن گوش دهید.
پادکستی که در اولین هفته به آن میپردازیم پادکستی که تقریباً هرکسی که پادکست فارسی گوش میکند آن را دنبال میکند یا لااقل یکبار اسم آن به گوشش خورده است.
پادکست " چنل بی" جایی است که در آن علی بندری گزارشی از یک حادثه واقعی را با بیانی شیوا، خودمانی و خیلی جذاب روایت میکند. طوری که گذر زمان را فراموش خواهید کرد.
خاطرهای که من از این پادکست دارم برمیگردد به خرداد همین امسال که من به دلیل عمل لازک چشم برای حدود یک هفته جز در موارد ضروری قادر به استفاده از چشمهایم نبودم و همین فرصتی شد برای دوپینگ با پادکست چنل بی که انصافاً هم خیلی چسبید.
اگر میخواهید صرفاً به یکی از قسمتهای این پادکست گوش دهید و سپس برای ادامه آن تصمیم بگیرید پیشنهاد من به شما قسمت 17 پادکست با عنوان "اپیزود ۱۷ – دیدی بلنچارد، جیپسی رُز و ماجرایی که از آنچه به نظر میرسد عجیبتر است" است و سپس قسمت 23 تا 26 با عنوان "سیلک رود" . راستش الآن که دارم دوباره عنوان اپیزودها را نگاه میکردم دلم میخواهد همه برای شنیدن پیشنهاد بدهم. البته مطمئنم که شما هم با شنیدن یک اپیزود تمامی قسمتها را خواهید شنید.
برای شنیدن پادکست های روش ها و اپ های زیادی وجود دارد. من به شخصه از اپ " کست باکس" استفاده می کنم و راضی هستم.
ایده هفته
با اینکه در ماه آخر تابستان هستیم و هوا کمکم رو به خنکی میرود اما هنوز هم میتوانیم با ترکیب پوره انواع میوهها، مغزها شیر یا قهوه و خیلی چیزهای دیگر بستنیهای خانگی درست کنیم و از خوردنشان در این هوای گرم لذت ببریم.میتوانید از عکسهای زیر ایده بگیرید و همین حالا دست به کار شوید.
با جستجوی عنوان popsicle کلی ایده برای درست کردن این خوشمزهها بگیرید.
مجله هفتگی این هفته را در همین جا به پایان می رسانیم. امیدوارم در هفته های آینده مجله پربارتری داشته باشیم.
درباره این سایت